هیولاهیولا، برگرفته از واژۀ یونانی Hole و معنی لغوی آن "چوب نتراشیده" است و در اصطلاح فلسفه جزء بالقوه اجسام را گویند که جنبۀ قابلیت و استعداد هر جسمی میباشد. هیولا را از آن جهت هیولا نامیدهاند که مادۀ اولی و اصلی اجسام میباشد و صورتهای مختلفی را به خود میپذیرد؛ همانند چوب نتراشیده که به صورتهای گوناگونی درمیآید. ۱ - نظر فلاسفهگروهی از فلاسفه جسم را تشکیل یافته از اجزاء ریزی میدانند که به هیچ وجه قابل تجزیه به اجزاء ریزتر نیستند. برخی نیز معتقدند جسم، مرکب از اجزاء ریزی میباشد که در عالم خارج قابل تقسیم نیستند اما در ذهن و وهم انسان قابلیت تقسیم به اجزاء ریزتر را دارند. [۱]
شیرازی، صدرالدین محمد، الحکمةالمتعالیه فیالاسفارالاربعةالعقلیۀ، بیروت، داراحیاء التراث، ۱۴۱۰ه، ج۵، ص۱۶.
دو نظریه ذکر شده در یک نقطه مشترکند و آن اینکه جسم را یک جوهر بسیط (غیر مرکب) میدانند که عبارت از همان جوهر ممتدّ در ابعاد سهگانه است. ۲ - نظریه ارسطواما در مقابل این نظریهها، نظریه ارسطو و بسیاری از فیلسوفان مسلمان این است که هر جسمی مرکّب از دو جزء میباشد: ۱- جزء بالفعل؛ عبارت است از همین وجودی که دارای سه بعد (طول، عرض، عمق) میباشد و در اصطلاح «صورت جسمیه» نامیده میشود. ۲- جزء بالقوه؛ عبارت است از قوۀ محض که پذیرای صورت جسمیه میباشد. این جزء که «هیولی» نامیده میشود با حواس ظاهری قابل رؤیت نیست و تنها عقل انسان به وجود آن شهادت میدهد. ۳ - استدلال بر هیولافلاسفه برای اثبات هیولی دو برهان معروف آوردهاند که به برهان فصل و وصل و برهان قوه و فعل معروفند. ما در اینجا به اختصار برهان «قوه و فعل» را نقل میکنیم: «هر جسمی غیر از امتداد در ابعاد و جهات سهگانه که بالفعل آنرا داراست، قابلیت دریافت صورتهای نوعی مختلفی مانند: آب بودن، خاک بودن و... و نیز اعراض مختلف مانند عرض سوزاندن (برای آتش) و عرض صلابت و محکمی (برای آهن) و... را دارا میباشد. و روشن است که جنبۀ فعلیت اجسام (امتداد در ابعاد سهگانه) نمیتواند پذیرای این صورتهای نوعیه و اعراض باشد زیرا هر فعلیتی از جهت اینکه یک فعلیت است فعلیت دیگر را نمیتواند بپذیرد. و باید یک جهت بالقوهای با این جنبۀ فعلیت در اجسام وجود داشته باشد تا پذیرای این صورتهای نوعی و اعراض باشد.» [۲]
مصباح یزدی، محمدتقی، تعلیقه بر نهایةالحکمه، قم، موسسه در راه حق، ۱۴۰۵ه، چ۱، ص۱۳۹.
فلاسفه مشاء جسم را ترکیب یافته از ماده و صورت میدانند و در مقام اثبات هیولی براهینی از جمله برهان فصل و وصل و برهان قوه و فعل اقامه کردهاند. امام خمینی براهین اثبات هیولی را بنابر مسلک مشاء تقریر میکند: برهان اول (فصل و وصل): به اعتقاد امام خمینی، جسم انفصالپذیر است و مجرد اتصال، انفصالپذیر نیست، پس جسم مجرد اتصال نیست؛ از طرفی اتصال خارج از حقیقت جسم نیست؛ اما تمام حقیقت جسم هم نیست، پس اتصال جزء جسم است. بنابراین برای جسم، جزء دیگری نیز هست که اتصال و انفصال را قبول میکند. [۳]
خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۴۵۶-۴۵۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
برهان دوم (قوه و فعل): به اعتقاد، امام خمینی برای جسم صورت اتصالیه است و آن معنای بالفعل بودن جسم است؛ چون جسم بالفعل وجود دارد. همچنین برای جسم استعداد قبول حرکت و صورت نوعیه از قبیل صورت معدنی و نباتی و حیوانی نیز هست، پس در جسم دو جهت وجود دارد: یکی جهت فعلی و دیگری جهت بالقوه و شیء نمیتواند از آن حیث که بالفعل است، بالقوه هم باشد؛ زیرا مرجع فعلیت وجدان است و شیء واحد نمیتواند از جهت واحد مصحح دو حالت وجدان و فقدان باشد. پس آنچه جسم به واسطه آن بالفعل است، صورت است و آنچه جسم به واسطه آن بالقوه است، هیولی است. [۴]
خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۴۵۷-۴۵۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
امام خمینی با بیان اینکه جسم مرکب از ماده و صورت است، خاطرنشان میکند؛ میان مشاء و اشراق درباره وجود هیولی، اختلاف است؛ مشاء به قوهای که آن را مبدا صورت نوعیه میدانند قائل هستند و تبدلات صورت نوعیه را مراحل ترقیات آن میدانند؛ اما اشراقیون به چیزی غیر از صورت قائل نیستند. [۵]
خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۵۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
امام خمینی برخلاف اشراقیون هیولی را به عنوان جزء بالقوه جسم پذیرفته است. [۶]
خمینی، روح الله، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۸۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
۴ - نامهای مختلف۱-عنصر ۲-ماده ۳-اسطُقس ۴-موضوع ۵-هیولا ۶-طینت. ۵ - قوۀ محض بودنسؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که اگر «هیولا» قوه محض است و هیچگونه فعلیتی ندارد، پس چگونه میتوان به وجود آن قائل شد زیرا هر وجودی مساوق با فعلیت است و هر آنچه فعلیت ندارد، نمیتواند موجود باشد. پاسخی که فلاسفه میدهند این است که هیولا در قوه محض بودن خود بالفعل است (فعلیته ان لا فعلیة له) با این توضیح که فعلیت در نظر فلاسفه دو اصطلاح دارد: ۱-فعلیت مطلق؛ ۲-فعلیت مقایسهای؛ از نظر فلاسفه هر موجودی مساوق با فعلیت مطلقه است یعنی با نگاه به خودش و بدون مقایسه با چیز دیگری فعلیت دارد و چون هیولا از نظر فلاسفه وجود دارد، قهراً دارای فعلیت نیز میباشد (فعلیت مطلقه) اما وجود هیولی در مقایسه با دیگر موجودات تفاوت عمدهای دارد و آن اینکه اشیاء دیگر منشا آثار هستند اما هیولا تنها قابل و پذیرندۀ آثار است و به همین خاطر هیولا در مقایسه با دیگر اشیاء گویی فعلیت ندارد، هر چند با قطع نظر از این مقایسه، هیولا به خاطر وجودش دارای فعلیت است. بنابراین مقصود از فعلیت اول در سخن فلاسفه (فعلیتُه) فعلیت مطلقه است و مراد از فعلیت دوم (اَنْ لا فعلیه له) فعلیت مقایسهای میباشد. نکته آخر اینکه چون هیولی قوۀ محض است و وجود آن بسیار ضعیف میباشد، بنابراین به تنهائی در عالم خارج نمیتواند موجود باشد و همواره در پرتو یک صورتی، تحقق مییابد. ۶ - فهرست منابع۱-شیرازی، صدرالدین محمد، الحکمةالمتعالیه فی الاسفار االاربعةالعقلیۀ، بیروت، داراحیاء التراث، ۱۴۱۰ه. ۲-طباطبائی، محمدحسین، نهایهةالحکمه، تعلیقه غلامرضا فیاضی، قم، موسسه امام خمینی۱۳۸۰. ۳- مصباح یزدی، محمدتقی، تعلیقه بر نهایةالحکمه، قم، موسسه در راه حق، ۱۴۰۵ه. ۷ - پانویس
۸ - منبع• سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «هیولا»، تاریخ بازیابی ۹۶/۳/۲۴. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی. ردههای این صفحه : دیدگاه های فلسفی امام خمینی
|